Subscribe News Feed Subscribe Comments

آخر برنامه ریزی

خیلی سرم درد میکرد اما باید یه مراسمی رو می رفتم. طبق اعلامی که به ما (من و...) شده بود مراسم ساعت ۶ باید شروع می شد. منم ساعت ۵:۴۷ اونجا بودم. آهنگهای احسان و اصفهانی و ... که هیچ تناسبی با مجلس نداشتن در حال پخش شدن بود. تازه طرفای ۶:۱۵ یه بابایی اومد رو سن یه پنج دقیقه ای داشت میکروفون رو تنظیم میکرد. جماعت فیلم بردار هم که عین خیالشون نبود دوربین روشن و مانیتور بزرگی گه گوشه سن بود داشت واسه خودش حال میکرد. گاهی یه نیمچه تصویر گاهی خلایقی که از جلوی دوربین رد می شدن و گاهی هم صفحه Power DVD رو پخش میکرد. حدودای ۶:۳۰ سردار سابق طلایی و حسن بیادی و... تشریف فرما شدن که بازهم مجلس آشفته تر شد. در این بین هم هرزگاهی یه آهنگ بیکلام از نصفه شروع به پخش شدن میکرد و همون وسطاش هم قطع می شد. خلاصه بساطی بود. بالاخره انتظار به سر آمد و مراسم با ۴۰ دقیقه تاخیر شروع شد. یه آقای کاملا خوش صدا شروع به قرآن خوندن کرد و تو همون" آعوذ و ..." اول کلمه شیطان رو جا انداخت (شاید حضور شیطان رو مناسب این جلسه ندونسته بود) بعد هم غلط غلوط شروع کرد به خوندن. بعد از اون یه آقایی متن خوش آمد گویی رو به بدترین شکل ممکن با بیشترین اشتباه ممکن خوند. بسه دیگه حوصله ام سر رفت اومدم بیرون.

چند وقت پیش یه کلیپ دیدم از Tiesto. اولش به صورت خیلی سریع نمایش داده میشه که چه جوری یه استادیوم فوتبال ظرف ۲۴ ساعت بعد از برگزاری یه مسابقه برای یه کنسرت چند ده هزار نفری آماده میشه و بعد هم به حالت اولش برمیگرده. واقعا ما کجاییم و اونها...

آخ سرم چقدر درد میکنه...

0 comments:

 
سزار | TNB