Subscribe News Feed Subscribe Comments

شکست

دختری که روی پله ی خانه ما نشسته بود و با تلفن صحبت می کرد به طرف پشت خطش می گفت: "من اینجام توی خیابون توام هیچ گهی نمیتونی بخوری اگه یه بار دیگم زنگ بزنی..."

این یعنی شکست تئوری دوستت دارم

گر کافر و گبر و بت پرستی...

عادت ندارم التماس کنم. حتی برای دعا.

اما امشب بروید دعا کنید، برای دوستانتان، خانواده تان، برای جماعت بلاگ نویس هم حتی... برای خودشان، عشقشان و خانواده شان برای پدر و مادرشان.

بخواهید صلح و دوستی با دیگران... و از خدا بخواهید برای خودتان... یک قلب آرام...

کاش دنیا این همه آدم عاقل نداشت!*

"امشب دلم می خواست تمام کوچه های دروس را تا بالای احتشامیه -خلاف جهتِ آب جوی ها- قدم بزنم و یک نفر برایم تعریف کند که چطور «قیاس» می تواند مفهوم پیدا کند در یک دنیای افلاتونی. و فکر کنم به کلمه ی دل تنگی که در هیچ زبانی معادل فارسی را ندارد و قشنگ ترین اتفاق بد دنیاست. چه حس بی کلامی است دل تنگی! پر است از سکوت که انگار بُعد چهارم آن است و وقتی می آید، زندان ِ سه بعدی بودنش را می شکند و بعد حس آشنای یک جور خلسه غریب..."

متنی که خواندید بخشی از داستان "ماه امشب در می زند" از کتاب "مرگ بازی" بود که نوشته جناب رضایی زاده ست.

کتاب توسط نشر چشمه چاپ شده و به گفته خود پدرام چون پخشش تازه شروع شده فعلا احتمالا فقط خود نشر چشمه داره. بهتون خواندن کتاب رو توصیه می کنم چون چندتا داستان معرکه داشت و کلیت کتاب هم خوب بود و البته پیشنهاد می کنم اگر جایی پیداش نکردید یه سر برید خیابان کریمخان سر خیابان میرزای شیرازی از خود انتشارات چشمه بخریدش تا از لذت داغ بودنش هم بهره مند بشوید. خلاصه از ما گفتن بود.

ارتباطی دارند این لینکها:

به افتخار «مرگ‌بازی» : یادداشت خسرو نقیبی

مرگ‌بازی منتشر می‌شود

مرگ و سمفونی ابری

کلاغ‌های اصیل:نگاه حمیدرضا پورنصیری به «مرگ‌بازی»

پ.ن:عنوان مطلب یکی دیگر از جمله های همان داستان از کتاب بود که به نظرم یکی از اصلی ترین حرفهای نویسنده هم بود.

...

سلام عزیزم

فقط آمدم تا به تو، که هرگزاینجا نبوده ای، بگویم که دیروز دوباره بعد از مدتی دیدمت. و دیروز هم دوستت می داشتم و تو دیروز هم مرا دوست نمیداشتی...

اخبار

امروز اخبار ساعت ۲۰:۳۰ شبکه ۲ اعلام فرمودند: اخبار جدید بدست آمده نشان می دهند دستور تازه ای از کاخ سفید صادر شده که در آن از تولید کنندگان هالیوودی خواسته شده تا فیلمهایی ساخته شوند که در آن از بازیگران شرقی استفاده شود. این فیلمها بیشتر محتوای ضد آمریکایی دارند و به بازیگران گفته می شود که با این فیلمها قصد نشان دادن تصویر بهتری از کشورهای شرقی دارند ولی کارشناسان معتقدند در درازمدت با شیوه های نوین جنگ تبلیغاتی سعی در استفاده از این فیلمها در جهت تخریب کشورهای مورد نظر دارند.

پ.ن:شما هم فکر می کنید به شعورتان توهین شده؟ شما هم فکر می کنید این قضیه مرتبط با فیلم مجموعه دروغها و ممنوع الخروج شدن گلشیفته فراهانی می باشد؟؟؟ نه باید عرض کنم سخت در اشتباهید!!!

The Return of the King



دوره محرومیت من زودتر از اون چیزی که فکرش رو می کردم تمام شد و بازگشت غرور آفرینی به میادین داشتم.

این بازگشت با شکوه بر همه شما مبارک. از همه کسانی که در این مدت محبت خود را ابراز نمودند متشکرم حتی از خانواده رجبی هم.

بهرحال شیر، هرچند پیر، ولی باز هم شیره.

پ.ن: عنوان مطلب برگرفته از اسم قسمت سوم از سه گانه ارباب حلقه ها.

مصدومیت



خوب آدم است دیگر. گاهی فوتبال بازی می کند، گاهی دروازه می ایستد و گاهی هم انگشت کوچک دست چپش در می رود.

خب امروز بر اثر غیرت و تعصبی که هنگام بازی از خود بروز دادیم دچار مصدومیت شدیم. استخوانهای انگشت دست مان تشخیص دادند به علت عدم همزیستی مسالمت آمیز زین پس هرکدام راه خود را بروند. پس تکه بالایی به سمت چپ منحرف و قسمت پایینی به سمت راست هدایت شد و البته مقداری از تندروهای جناح راست هم از چارچوب انگشت فراتر رفتند و به بیرون منتقل.

اما نکات سیاسی بهداشتی اجتماعی فراوانی داشت این قضیه ما، که به ذکر چند نکته اکتفا می کنیم.

1.ما در هنگام حادثه در منطقه دورافتاده ای از تهران بسر می بردیم پس به سرعت سوار بر وتول پرسان پرسان به در بیمارستانی رسیدیم. اما در هنگام ورود مامور محترم حراست دستور فرمودند که حتما بنده قوانین اخلاقی جامعه اخلاقیمان را رعایت نموده و شلوار پوشیده به بیمارستان وارد شوم. توضیح اینکه من در هنگام مراجعه یک جوراب ورزشی دقیقا تا زیر زانو و یک شورت ورزشی در بر داشتم. همین جا من از زحمات دوست و همراه محترمم کمال سپاسگزاری را دارم چون من با یک دست داغان و دست دیگری که برای عدم خونریزی بیشتر دست اول را همراهی می کرد قادر به پوشیدن شلوار بدون کمک نبودم.

2.اصولا چون عادت به کولی بازی و اشک و ناله ندارم شاد و خندان به محضر دکتر کشیک وارد شدم. پرستاران با دیدن من لحظاتی سکوت کردند. دکتر مربوطه هم چند سوالی پرسید ولی چون دیدن بنده اظهار دردی ندارم پرستاران که به سراغ صحبتهای متفرقه خود رفتند دکتر هم با تلفن مشغول صحبت شد. و البته در پی نصیحت دوستم مبنی بر اظهار درد و شیون نمودن ترجیح دادم تذکری در باب درد دستم به دوستان بدهم.

3.هرچند برادرم بگوید عین پیرمردهای غرغروی سلطنت طلب شدم و مدام از وضع موجود می نالم اما فاش می گویم وقتی برای عکس به رادیولوژی رفتم و دکتر مربوطه فرمودند به علت قطع برق باید نیم ساعت معطل بمانم اعتراف کردم بهترین وضعیت در بهترین خاورمیانه را داریم. وقتی خدمت دکتر عرض کردم این استخوانی که محض رویت عموم سر از پوست بیرون آورده درد می کند فرمودند: کاری از دستم بر نمیاد!! به نظر شما در این شرایط اگر خواست کسی بمیرد؟ خوب بمیرد.

داخل پرانتز: وقتی قرار شد عکس بالا گرفته شود در ادامه مزه پرانی هایم به دکتر گفتم: این مچ بند آرسنالم هم تو عکس میوفته؟ دکتر هم که از طرفداران پروپا قرص شیاطین بود گفت: حیف دست تو و اون عکس که این توش باشه

4. مجددا پیش دکتر اول برگشتم ایشان هم بالاخره متوجه شدند انگشت من در رفته. فرمودند: دکتر ارتوپد ما نیست (به به تشریف ندارن) توانش رو داری همینجا برات جا بندازمم اگر هم نه برو پیش یه ارتوپد. و ما هم در کمال پرروئی خواستار بازگشت به حالت سابق در همان مکان مقدس شدیم.

5. اما یک تشکر ویژه از کسی که در انتها زخم را پانسمان نمود بخاطر محبتش و اینکه چند بار من را با واژه پسرم خطاب نمود و از آلامم کاست.

پ.ن: در پی این حادثه وپارگی رباط لیگامنت پا در ابتدای امسال؛ ممنوع الفوتبال شدم.

 
سزار | TNB