Subscribe News Feed Subscribe Comments

تکه هایی از امشب

۱.ترافیک بود و من آرام تر از همیشه. پشت سرم چند بار بوق زد. خیلی دلم می خواست پیاده بشم و بهش بگم اندکی صبر به سرعت کنار خواهم رفت و تو سبقت می گیری و خواهی رفت...

۲. مدتهاست که دیگر مرا به خیر کسی امید نیست. لطفن... خواهش می کنم...

۳. سر زد به دل دو باره غم کودکانه ای / آهسته می تراود از این غم ترانه ای

باران شبیه کودکی ام پشت شیشه است / دارم هوای گریه خدایا بهانه ای

۴.در آرامش ترافیک مدتها بین آهنگهایم سرگردان بودم تا این را پیدا کردم. دیگر تا انتهای مسیر همین... گوش کنید. چند بار... نمی دانم از که گرفته ام اما دمش گرم و سرش خوش هر که بود.

۵.حوصله کن ریرا خواهیم رفت...

اما یادت باشد ... همیشه تو میروی، همیشه من می مانم...

۶.آلزایمر بهترین مریضی در دنیاست. استعدادش را دارم امیدوارم هرچه زودتر به سراغم بیاید تا دیگر بطور مطلق هیچ کس و هیچ چیزی را به یاد نیاورم. آن موقع دیگر از دیدن کسی ناراحت نمی شوم. برای کسی دلتنگ نمی شوم و بدیهای دیگران به یادم نخواهد ماند.

۷.ای کاش می شد به صرف قهوه ای دعوتت کنم. در سکوت محض... که بیایی و بی آنکه حرفی رد و بدل کنیم قهوه ای بخوریم و بعدتر تو بروی و پشت سرت را هم نگاه نکنی. و من بمانم و رفتنت را نظاره کنم. بی آنکه حرفی بزنم...

با توام...

با توام

ای لنگر تسکین!

ای تکان های دل!

ای ساحل آرامش!

با توام

ای نور!

ای منشور!

ای تمام طیف های آفتابی!

ای کبود ارغوانی!

ای بنفشابی!

با توام ای شور ای دلشوره یشیرین!

با توام

ای شادی غمگین!

با توام

ای غم!

غم مبهم!

ای نمی دانم!

هر چه هستی باش!

اما کاش...

نه، جز اینم آرزویی نیست:

هرچه هستی باش!

اما باش!

(مرحوم قیصر امین پور)

پ.ن: احتمالن امشب یا فردا مطلبی خواهم نوشت راجع به ش ی ط ا ن پرستی. فکر می کنم مطالب جالبی باشند. پیشنهادم این است که از دست ندهید.

بدون شرح!

کلاه قرمزی و ما

چند روز پیش بعد از چندین سال دوباره موفق شدم نسخه کامل کلاه قرمزی و پسر خاله را ببینم. فکر می کنم دفعه قبل حدود ۱۴-۱۵ سال پیش بود و من هم سال سوم یا چهارم دبستان بودم. تمام این سالها هربار که تلویزیون این فیلم و پخش می کرد من بیش از چند دقیقه نتونسته بودم ببینمش.

جالب بود. این بار با حس متفاوتی از سالهای دور این فیلم و می دیدم. اما صداقت کلاه قرمزی هنوز هم اشک آدم و در میاره. نحوه عشق ورزیدن کلاه قرمزی به معشوقش (آقای مجری)... فقط حیف که این فیلم برای کودکان ساخته شده بود برای همین پایان فیلم کلاه قرمزی به سفر نمیره، اقای مجری خیلی زود متوجه اشتباهش میشه و کلاه قرمزی بر میگرده اما کیه که ندونه توی دنیای واقعیت نه کسی به این زودی سرش به سنگ می خوره و نه کسی که رفت برمیگرده... دنیای بزرگترها دنیای خطرناکتریه... ایکاش همیشه توی همون دنیا می موندیم. شاید زودتر متوجه اشتباهاتمون می شدیم. شاید بیشتر شهامت بازگشت و داشتیم. شاید...

دیوانه ای در قفس

پیش نوشت: در اوج خستگی و در نهایت عجله می نویسم چون باید نوشت از اینها و از این روزها تا ثبت شود در جریده عالم...

۱.داشتم فکر می کردم اگر قرار بود دوباره بلاگی بنویسم و اسمی برایش انتخاب کنم اسمش حتما این بود : دیوانه ای در قفس.

۲.من باختم قبول...

۳.موهایم را کوتاه کردم هر بار این کار را می کنم احساس می کنم مقداری از شیطنت اندکم هم با آن از دست می رود. آرام تر می شوم حداقل تا چند روز و این برای آدمی که می گویند آرام است... جالب است...

۴. ... بی تو ، سکوت، شب، تیغ موکت بری....

۵.روز سوم را دوست دارم. اگر به من بگویند که یکی از سه فیلم برتر ایرانی حتمن یکی از آن سه تا است و اگر بگویند یکی از سه کاراکتر برتر سینمایی ات می گویم کاراکتر حامد بهداد در آن فیلم. 2 سکانس از این فیلم عالی بود. اولی آن جا که حامد بهداد (فواد) و باران کوثری (سمیره) در خانه و ایرانی ها در پشت در حیاطند. بغض حامد بهداد... تهدیدش... فریادش... شلیک نکردنش...اما سکانس دوم، سکانس پایانی فیلم، شلیک کردن سمیره به فواد... پایان ماجراست شلیک کن رفیق/ تاخیر نابجاست شلیک کن رفیق/ من با کمال میل رو به گلوله ام/ این تیر بی خطاست شلیک کن رفیق...

۶. .... عالیجناب، عشق، کافه، ترانه، کات.

۷.خیلی وقت بود هوای تهران اینجوری نبود. بعد از اون جهنم تابستان حالا هوا هم خنک شده، هم ابری شده، و هم از همه بهتر باران می آید. خلاصه که جمع ما جمع است فقط ایکاش تو هم با ما بودی...

 
سزار | TNB