Subscribe News Feed Subscribe Comments

آزادی یا شبح آزادی؟ -2

خوب اگر اجازه بدهید ابتدا یک تشکر از عزیزانی که جوابم را دادند به خاطر چیزهایی که به من آموختند. اما جواب من به سوالاتم:

ابتدا بند به بند جواب هایم را میدهم و در پایان یک جواب کلی.

برداشت اول:

دو مورد از جواب های سروش رحبخش را بسیار پسندیدم اولینش اینجا که گفته بود: "هر گونه انتقاد، فحش، لگد به صاحب قدرت کاملن منصفانه است.بر مسند قدرت بودن او این معادله را برابر می‌کند".

برداشت دوم:

اینجا بحث کمی و کمی بیش از کمی پیچیده است. واقعا هرچقدر فکر می کنم به هیچ نتیجه ای نمی رسم. این درست که هر کسی آزاد بر تصمیم گیری در مورد «تن» خویش است ولی با توجه به جو فرهنگی- ارزشی جامعه ما... نمی دانم. الهام در اینجا گفته بود: "حقوق ذاتی یک نفر ربطی به فرهنگ حاکم بر جامعه اش ندارند. مثال می‌زنم: عرب‌های جاهلیت دخترها را زنده به گور می‌کردند. درست است بگوییم که نمی‌شود به عرب جاهل گفت: "حق زندگی را از دخترت نگیر" چون فرهنگ ضعیفی دارد؟" اما باز هم به نظرم اینجا فرهنگ نقش بسیار پررنگی دارد.

برداشت سوم:

این هم دومین موردش: "کسی که احساس می‌کند پوشش دیگران به او ربط دارد به خودش حق زیادی می‌دهد. او حقی در تعین پوشش دیگران ندارد".

برداشت چهارم:

پدرم بر گردن من حقوق بسیاری دارد اما نوع پوشش من بر گرفته از ایدئولوژی من برای زندگیم است. او قطعا جای من زندگی نخواهد کرد پس آزاد نیست راجع به ایدئولوژی من تصمیم گیری کند.

برداشت پنجم:

شما حق دارید که عاشق او بشوید همانگونه که او حق داشته از شما دلبری کند اما اگر فکر می کنید که پیشنهاد شما باعث آزار او می شود هرگز جلو نروید چون شما او را دوست دارید. همین...

برداشت ششم:

اینجا هم جواب اغلن را برایتان می نویسم:" شما آزادی او را محدود کرده اید چون موقعیت را تشخیص نداده اید و درک مناسبی از مکان و زمان ندارید. شما به آزادی او تعرض کرده اید".

برداشت هفتم:

در اینجا هم برایتان از جواب توکای مقدس می نویسم که گفت: "شما برای توهین و استفاده از کلمات رکیک یا خارج شدن از چارچوب هایی که می تواند اسباب دردسر صاحب وبلاگ شود آزاد نیستید". اصولن ما حق توهین به کسی را نداریم. این زیاده خواهی و خودخواهی ماست که باعث می شود تا به افراد دیگر توهین کنیم.

اما در کل قضیه من به این اصل معتقدم که حقیقت نسبی است.در مورد هیچ کدام از این سوالات به نظرم نمی توان نظر قاطعی داد. آزادی از شخص به شخص، از فرهنگ به فرهنگ تعریف متفاوتی دارد و به همین نسبت مرزهای متفاوتی هم دارد. سروش روحبخش در این مورد جواب جالبی داشت با هم بخوانیم: "پوپر از یک قاضی انگلیسی جمله مشهوری برای تعین حد آزادی تعریف می‌کند: مرز آزادی مشت شما را دماغ نفر بغل دستی تعین می کند" ما باید در ابتدا حد دماغ بغل دستیمان را بدانیم. اینهایی که گفتم در ایده آل هایمان است و کیست که نداند اگر کسی مثلن به پیشنهاد یک عکس یادگاری جواب مثبت ندهد به چه چیزها که متهم نمی شود و یا بلاگری که برای بخش نظراتش ممیزی قائل است هر روز با حرفهایی روبرو می شود که تو هم...؟

در زندگی روزمره ی ما بسیاری از موارد پیش می آید که مجبوریم آزادیمان را با دست خودمان نقض کنیم و همانطور که لیلای عاقلانه در پایان نظراتش برایم گفت "می بینی ؟! همهء زندگیمان پارادوکس است".

در کل به نظرم و به قول این دوستمان: آزادی شما شبحی بیش نیست...

پ.ن: یک نظر خصوصی یک خطی به دستم رسید که هنوز از نگارنده اش اجازه نگرفته ام برای پابلیش عمومی ولی اگر شد این کار را خواهم کرد. ولی نقدا: مرسی عزیز بسیار جوابت چسبید.

====================================================

بعدا: جوابی که گفته بودم این بود و از محسن آزرم بود. به نیمه دومش خیلی فکر کنید: راستش، نظر خاصی ندارم. قاعدتاً من هم به این‌چیزها فکر می‌کنم، ولی مدت‌هاست که دیگر پی جوابی برای هیچ سئوالی نمی‌گردم. چه باید کرد؟

0 comments:

 
سزار | TNB