Subscribe News Feed Subscribe Comments

تنهایی، صفر. یا تعطیلات خود را چگونه گذرانده اید.

بعد بعضی وقتها هم هست توی زندگی، مثل همین چند روزی که گذشت که روزهای تعطیل تقویم همینطوری برای خودشون تصمیم می گیرند که کنار هم ردیف بشن، تا یک فرصتی برای مردم بوجود بیاد که حداقل چند صباحی از شلوغی های روزمرگیشون فاصله بگیرند.
اینطور مواقع بهترین فرصت ها هستند برای مسافرت. اغلب پدر و مادرها هم دست بچه هاشون و می گیرن و دل میدن به دل سفر. اما اگر صبر کنی، اگر آدم موندن و نرفتن باشی همچین که همه رفتند، تو می مانی و خانه ی خالی. و این تازه آغاز ضیافت تنهائیست.
تنها که باشی دیگه لازم نیست که صبح که بلند میشی به کسی سلام کنی. اصلن کسی نیست که بخواد نگرانت باشه که مثلن صبحانه نخورده از در بیرون نری که زخم معده بگیری یا فیلان. تنهایی میشه اصلن ناهار هم نخورد، در عوض چند صفحه ای بیشتر با کتاب بود. یا حداقل بیشتر خوابید و رویا دید. تنهایی تمام وقتت و وقت داری برای فکر کردن. به تمام آرزوها، تمام رویاهای بر باد رفته، به تمام روزهای نیامده حتی.
تنها که بمانی میشه ساعت 3 نصفه شب یه کاپشن نازک بپوشی، کوله بار غمها و حسرت هات برداری و بری یک جایی دم در بشینی و 2-3 تا سیگار بکشی و همه اش و دود کنی بفرستی هوا.
تنها که باشی میشه از لذت غریب تنها بودن لذت برد.

1 comments:

اُغلن کبیر said...

فوق‌العاده بود.

 
سزار | TNB