Subscribe News Feed Subscribe Comments

یک عاشقانه ی آرام 2

آذری با آن صدای بی گذشت پرسید: عاشق شده یی؟
گفتم: عشق، نمی دانم چیست. بی تجربه ام. تازه کارم. نمی دانم اینطور خواستن، اسمش عشق است یا چیز دیگر. فقط، سخت می خواهمش
-سخت خواستن، می تواند عشق باشد
-گفته اند: به شرط آنکه نرم بماند
-عجب کلکی هستی تو گیله مردِ کوچک!
- به زبان خاصی می ستاییدم
-نمی ستایم، می آزمایم
- آزمون هایتان به کاری نمی آید آقا! بیش از آن می خواهمش که تجربه کارا باشد
- اما اگر او تو را نخواهد؟
-گریه کنان می روم پی کارم. دوست داشتن، یک طرفه می شود اما به ضربِ تهدید نمی شود، و این آن چیزی ست که سلاطین می خواهند: مردم آنها را بپرستند، آنها از مردم بیزار باشند. من نه سلطانِ ادبم نه سلطانِ عسل. اگر نخواهد و بدانم که هرگز نخواهد خواست، گریه کنان کوله بارم را بر می دارم و می روم. همین
- اگر گریه کنان بروی، تا کی گریه می کنی؟
-نمی دانم آقا! پیشاپیش چطور بگویم؟ برای گریستن، برنامه ریزی که نکرده ام
"یک عاشقانه ی آرام"
مرحوم نادر ابراهیمی
پ.ن: بازهم از این کتاب خواهم نوشت

3 comments:

اُغلن کبیر said...

"اگر نخواهد و بدانم که هرگز نخواهد خواست، گریه کنان کوله بارم را بر می دارم و می روم. همین"
و بنظر من عشق یعنی همین!

ستاره*** said...

عاشقانه ی آرام زیبا بود...مرسی محسن..

خوشحالم کردی..

مهدی said...

عشقه منه نادر
یک عاشقانه‌ش بهترین کتابشه

 
سزار | TNB