Subscribe News Feed Subscribe Comments

پیش نوشت: قصدم بر این بود که ۲-۳ مطلبی با تیتر قبلی داشته باشم اما به علتی که خواهم گفت این مورد محقق نشد. اما مطلبی که الان می نویسم در اولین لحظات بعد از رسیدن است به همین علت شاید بین بندها ارتباط خاصی وجود نداشته باشد. جواب کامنت های قبلی را هم در حد امکان دادم. خوش باشید.

۱.واقعن نمی دونم قدم ما خیلی خوب بود یا هتل *****ستاره ی ما خیلی باحال چون لدالورود ما اینترنت قطع شده بود و توی این ۵ روز من ۵بار می پرسیدم و هربار می گفتن هنوز شرمنده. لازم به ذکر است مطلب قبلی وسط یک پاساژ با تمام شلوغی هایش به رشته ی تحریر در آمده. فور همین غلط املایی هم داشته. خلاصه توی فرودگاه که به اینترنت رسیدمم کلی مشعوف شدم و الام هم میبینم که کلی مطلب نخوانده دارم از زیبای غمگین ۳ که به خواندنش دعوت شده ام تا بلاگ محمد و کیوان و مسی و...

۲.یه روز قایق سوار شدیم. قایق ران محترم ما حرف زیاد زد. حرف جالب هم زیاد زد. در زمان خودش به اندازه ی یک پست. اما حالا به ذکر همین نکته اکتفا می کنم ه می گفت: تا ۲-۳ سال آینده در این جزیره ی مرجانی، مرجانی باقی نخواهد ماند . مرجانی که در هر ثانیه ۵۰ لیتر آب تصفیه می کنه بس که ملت کندن و بردن. یادمه بچه که بودم یک بار با حسین رفتم پارک. وقتی ۲-۳تا علف کندم کلی بهم گیر داد و وقتی گفتم که همین چندتاست گفت اگر هر بار چندتا بکنی و بقیه هم مثل تو فکر کنن دفعه ی بعد که حوصله ات سررفت باید بشینی خونه. نکنید آقا جان، نکنید! می خوای بگی اومدی خوب ۴تا عکس بنداز بعد ۲تا مطلبم هم تو بلاگت بنویس یه تکه از سنگ مرمر هتل هم بکن بیار. (راستی چند شاخه مرجان براتون سوغات آوردم:)

۳. خوب جناب مستر پارادوکس نکش خوت و. آی جماعت بدونین این دیوانه بازی و ایشون به من داده. :)

۴. یعنی از روز اول توی این ورزشی فروشی ها باشی آخرشم اونی که می خوای گیرت نیاد. یعنی آخر ضد حال.

۵. می گفت امروز روز خوبی نبوده چون زاید بارون اومده. یه پسر ۱۰-۱۲ ساله بود که کنارم نشسته بود. پسر صاحب کافی شاپ. می خواستم بهش بگم ع ا ش ق نشدی و گرنه این حرف و نمی زدی. بارون همه جورش قشنگه. و من اون شب با یه تی شرت زیر بارون کنار دریا قلیون زدم. معرکه بود. بهترینش در عمرم. جای همه ی شما خالی...

۶. رکاب زدن هم در اون هوا فاز خودش و داشت. نه؟


۷. یه جایی توی همین مملکت: توی رستوران ها موزیک زنده، پلیس واقعن در حد حفظ نظم و امنیت، تاکسی ها تر و تمیز، ملت هم شاد و خوشحال. تا انجایی که من چک کردم قرآن هنوز جائیش غلط نشده بود. فاصله ی بین زمین و آسمان و هم که متر کردم همون بود. پس چرا؟ واقعن چرا؟؟؟

۸. این عکسی که می بینید سوغاتی بود برای کسی. اما این مهم نیست مهم این بود که وقتی دیدمش دلم می خواست بغلش کنم بس که شبیه تو بود...

۹.وقتی به آسمان تهران رسیدیم داشتم قله های خوشبختی چاووشی و گوش می کردم که یه بغضی یهو چسبید بیخ گلوم. میشه بری گورت و از وجودم گم کنی؟ رسمن سرویس شدم. میشه ولم کنی؟

۱.ما ساعت ۸:۴۲:۱۰ ثانیه از زمین کنده شدیم و راه هم که با مقداری هنگ و البته گربه روی شیروانی داغ گذشت. و بالاخره ساعت ۱۰:۱۶:۱۴ ثانیه به وقت ساعتِ روی مچم هواپیمای حامل ما بر زمین آرام گرفت. و این بود سفر ما به کیش

پ.ن: معذرت می خواهم. بابت بند۹. به قول یارو آدم است دیگر، گاهی فکرش مست می کند لابد. و گاهی در این مستی داد هم می زند. اما کسی چه می داند...



0 comments:

 
سزار | TNB