Subscribe News Feed Subscribe Comments

دیوانه ای در قفس

پیش نوشت: در اوج خستگی و در نهایت عجله می نویسم چون باید نوشت از اینها و از این روزها تا ثبت شود در جریده عالم...

۱.داشتم فکر می کردم اگر قرار بود دوباره بلاگی بنویسم و اسمی برایش انتخاب کنم اسمش حتما این بود : دیوانه ای در قفس.

۲.من باختم قبول...

۳.موهایم را کوتاه کردم هر بار این کار را می کنم احساس می کنم مقداری از شیطنت اندکم هم با آن از دست می رود. آرام تر می شوم حداقل تا چند روز و این برای آدمی که می گویند آرام است... جالب است...

۴. ... بی تو ، سکوت، شب، تیغ موکت بری....

۵.روز سوم را دوست دارم. اگر به من بگویند که یکی از سه فیلم برتر ایرانی حتمن یکی از آن سه تا است و اگر بگویند یکی از سه کاراکتر برتر سینمایی ات می گویم کاراکتر حامد بهداد در آن فیلم. 2 سکانس از این فیلم عالی بود. اولی آن جا که حامد بهداد (فواد) و باران کوثری (سمیره) در خانه و ایرانی ها در پشت در حیاطند. بغض حامد بهداد... تهدیدش... فریادش... شلیک نکردنش...اما سکانس دوم، سکانس پایانی فیلم، شلیک کردن سمیره به فواد... پایان ماجراست شلیک کن رفیق/ تاخیر نابجاست شلیک کن رفیق/ من با کمال میل رو به گلوله ام/ این تیر بی خطاست شلیک کن رفیق...

۶. .... عالیجناب، عشق، کافه، ترانه، کات.

۷.خیلی وقت بود هوای تهران اینجوری نبود. بعد از اون جهنم تابستان حالا هوا هم خنک شده، هم ابری شده، و هم از همه بهتر باران می آید. خلاصه که جمع ما جمع است فقط ایکاش تو هم با ما بودی...

0 comments:

 
سزار | TNB