فکر می کنم بار قبل که تو صورت کسی زدم بالاتر از 12-13 سال پیش بود. طرفم با اینکه آدم نسبتا شاخی بود از شدت ضربه به سرعت گریه کرد. بعدها که دوباره با هم دوست شدیم بهم گفت "دیگه به کسی سیلی نزن. چون دست خیلی سنگینی داری"
از همون موقع ها بود که با خودم عهد کردم دیگه کسی و نزنم اما امشب وقتی اعصابم خرد شد از دستم دررفت. این بار با دست چپ و البته خیلی آرام تر زدم اما نباید می زدم. حالا هم کلافگی به خاطر عهدی که شکسته شد سراغم امده. باید بعد از این یاد بگیرم که بیشتر خویشتندار باشم.
این روزهایی که می گذرند آرامشم را هم با خود برده اند. جایت خالیست تا کمی آرامم کنی... دیگر آیا کسی هست که کمی از آرامششش نصیبم کند...؟
از همون موقع ها بود که با خودم عهد کردم دیگه کسی و نزنم اما امشب وقتی اعصابم خرد شد از دستم دررفت. این بار با دست چپ و البته خیلی آرام تر زدم اما نباید می زدم. حالا هم کلافگی به خاطر عهدی که شکسته شد سراغم امده. باید بعد از این یاد بگیرم که بیشتر خویشتندار باشم.
این روزهایی که می گذرند آرامشم را هم با خود برده اند. جایت خالیست تا کمی آرامم کنی... دیگر آیا کسی هست که کمی از آرامششش نصیبم کند...؟
1 comments:
البته با آن عشقی که به محسن رضایی داشتید و از شخصیت نظامیش حظ میکردید هر ۱۲-۱۳ سال یه سیلی زدن خیلی مهم نیست!
Post a Comment