عرض کرده بودم آدمی که من باشم باید سال و ماه بگذره تا از بین این همه، کسی و حالا مثلا توی تاکسی ببینم و جذبش بشم.
جذب اون همه روح قوقولی که توی وجودش و پیرامونش بود .
و بله که حتی آدمی مثل من هم میتونه در تمام مسیر فکر و ذهنش بره سمت اون دختری که تنها به فاصله ی یک نفر نشسته و حتی لابد دلش هم می خواد که بره تا مقصدش، که بعد پیاده بشه را بیفته دنبالش و حتی شاید هم حرفی، سخنی چیزی.
اما آدمی که من بودم، پیاده شدم و بعد از آخرین نگاه قبل از حرکت تاکسی سیگاری روشن کردم تا باز هم دود کنم حجم حسرتم را
جذب اون همه روح قوقولی که توی وجودش و پیرامونش بود .
و بله که حتی آدمی مثل من هم میتونه در تمام مسیر فکر و ذهنش بره سمت اون دختری که تنها به فاصله ی یک نفر نشسته و حتی لابد دلش هم می خواد که بره تا مقصدش، که بعد پیاده بشه را بیفته دنبالش و حتی شاید هم حرفی، سخنی چیزی.
اما آدمی که من بودم، پیاده شدم و بعد از آخرین نگاه قبل از حرکت تاکسی سیگاری روشن کردم تا باز هم دود کنم حجم حسرتم را